داستانِ من و کراسفیت!

من حسامم، نویسنده‌ای که یکهو کراسفیتر شد...

وقتی شروع کردم...

ورزش؟ ورزش چیه؟

تا ۳۴ سالگی تنها ورزشی که کرده بودم، گل‌کوچک با بچه‌های محل بود. عملاً نه گرایشی به ورزش داشتم، نه از باشگاه خوشم می‌آمد.

تپل، افسرده، بی‌توجه به تن!

افسرده هم بودم. نویسنده‌ای بودم که از بدنش کاملاً غافل بود و از همۀ ابعاد وجودش، فقط برای فکر و روحش اهمیت قائل بود.

افسردگی و بی‌توجهی به تن، اوضاعم را حسابی خراب کرده بود.

و در ادامه...

  • از ترسِ سستی در پیری، تن به ورزش دادم. 
  • در شش ماه اول، علاوه بر بی‌انگیزگی مطلق، همه‌چیز به‌نظرم بیهوده و حتی مضحک بود. 
  • تسلیم نشدم. هر بار به‌زور خودم را به باشگاه می‌رساندم و مغزم را روی همۀ فکرهای ناامیدکننده می‌بستم. 
  • تنها چارۀ ادامه‌دادن همین بود وگرنه هر لحظه ممکن بود قیدش را بزنم. 
  • از پسش برآمدم.

و حالا عضو یک تیم بی‌نظیرم...

مسیرم تمام نشده. حالا عضو یک تیمم، تیمی که هر روز بی‌وقفه در تکاپوست.

مردِ ۳۴ سالۀ بی‌تحرک، ققنوس‌وار دوباره متولد شده و حالا در ۳۶+ سالگی روز به روز کراسفیت را بهتر یاد می‌گیرد و از تمرین خسته نمی‌شود.

حسام الدین مطهری، ورزش کراسفیت - باشگاه کراسفیت

امروز می‌دانم که تن و روح دو بال آدم در سفر زندگی‌اند. تا وقتی در این جهانیم جدانشدنی‌اند و از همدیگر اثر می‌گیرند. فراموش‌کردن هر کدام از این دو، آدم را لنگ می‌کند و از دایرۀ اعتدال بیرونش می‌اندازد.

تن و جان، در یک مسیرند...

من اینجام تا...

  • به هر کسی که مسیری مشابه من داشته کمک کنم...
  • یادآوری کنم که بدن، تغذیه، تحرک بخشی از طبیعت ما هستند، همانطور که فکر، هنر و اندیشه بخشی از طبیعت ما هستند...
  • برای کسانی که می‌خواهند تازه ورزش‌کردن را شروع کنند، از راه و چاه بگویم...

اگر در ابتدای مسیر ورزشی...

روایت‌های من دربارۀ کراسفیت در اینستاگرام

کراسفیت به من یادآوری کرد که تن بخش مهمی از منظومۀ انسانی ما و عملِ تنانه عنصر مهمی در سلامت روانی و فکری ماست.

حسام الدین مطهری، کراسفیتر

تمامی حقوق این سایت محفوظ است